جدول جو
جدول جو

معنی دوستی نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

دوستی نمودن
(تُ پُ زَ دَ)
دوستی ورزیدن. دوستی کردن. اظهار دوستی کردن. (یادداشت مؤلف). تحبب. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تودد. (دهار) : شرس، دوستی نمودن با مردم. (منتهی الارب). رجوع به دوستی کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ گَ دی دَ)
درشتی کردن. بسختی و تندی رفتار کردن. پرخاش کردن. تشدد کردن. شدت عمل نشان دادن. سختی و تندی از خود نشان دادن. ازدهاف. عترسه. عنف (ع / ع / ع ) . (از منتهی الارب) :
چو پیروز با او درشتی نمود
ندید اندر آن جنگ جز تیره دود.
فردوسی.
چو عاصم بر آن وقوف یافت بقایا و کسور اموال از اهل قم طلب داشت و با ایشان عنف و درشتی نمود. (تاریخ قم ص 30). اًقماط،درشتی نمودن در سخن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کنایه از قدرت ظاهر کردن و اظهار قوت و قدرت. اظهار جاه و سلطنت نمودن:
یکی برخروشید چون پیل مست
سپر بر سر آورد و بنمود دست.
فردوسی.
ندانی که پیش که داری نشست
بر شاه منشین و منمای دست.
فردوسی.
مرا نیز ار بود دستی نمایم
وگرنه در دعا دستی گشایم.
نظامی.
تو به مه دستی نمودی وآفتاب
زرد گشته در زمین بگریخته.
امیرخسرو دهلوی.
- دست نمودن خورشید، اشاره به طلوع آن است:
چو خورشید بنماید از چرخ دست
برین دشت خیره نباید نشست.
فردوسی.
چو بنمود خورشید بر چرخ دست
شب تیره بار غریبان ببست.
فردوسی.
رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 44 شود.
، گویا انگشت برداشتن و یا دست برافراختن بوده است به علامت انکار. (یادداشت مرحوم دهخدا). برافراشتن دست است به نشانۀ انکار:
یکی گر دروغ است بنمای دست
بمان تا بگویم همه هرچه هست.
فردوسی.
سه دیگر چنین است رویم که هست
یکی گر دروغ است بنمای دست.
فردوسی.
نگه کن مرا تا مرا نیز هست
اگر هست بیهوده بنمای دست.
فردوسی.
، نشان دادن صدر و مسند و مجلس. صدر و مسند و مجلس نمودن. (برهان) :
چو تنگ اندرآمد بجای نشست
به هر مهتری شاه بنمود دست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست نمودن
تصویر دست نمودن
اظهار قوت و قدرت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار